دلنوشته های یک دختر شیعه

دلنوشته های یک دختر شیعه

در این کشتی درآ،
پا در رکاب ماست دریاها
...
مترس از موج،
'بسم الله مجراها و مُرساها'
..

گاهی دلم لبریز از دل تنگی می شود...

لبریز از دل تنگی هایی که با مامان و مائده می رفتیم دعای کمیل...

دعای کمیلی که نعمتش ازمان گرفته شد...دیگر برگزار نشد...

چه قدر دلتنگ کمیلم ...خط به خطش...از اعماق وجود...الهی و ربی من لی غیرک...یا سیدی...یا مولای...بغض گلویت را می گرفت...رب من جز تو که را دارم...؟

این فرازش یاد اقایت میندازدت که او جز خدایش که را دارد؟...

دل تنگ فراز به فرازش...دل تنگی درد بدی است...قدر نعمت را بدانید قبل از آن که گرفته شود...



  • یک دختر شیعه

بیایم اعتراف کنیم انقدر درگیر فرعیات زندگی هامون شدیم که از اصلیاتش غافل شدیم...

بیایم اعتراف کنیم انقدر درگیر چرندیات زندگی شدیم که قشنگیاش یادمون رفته...

بیایم اعتراف کنیم...مهدی فاطمه، رفته جزء فرعیات زندگیامون...بیایم اعتراف کنیم که عین خیالمون نیست  اقای غریبمان سال های سال پشت  پرده پرده های غربته...

بیایم اعتراف کنیم...نبودنش برامون فرقی نداره...راحت زندگی می کنیم...اصلا آقایی هست؟...

بیایم اعتراف کنیم راحت عین آب خوردن جلوی چشماش هر کاری خواستیم کردیم، ...

بیایم اعتراف کنیم، انقدر دروغ نگیم که بدون نبودن هایش نفس نمی توانیم بکشیم....چرا نفس کشیدن برایمان در نبودن هایش راحت شده...طبیعی شده...عادت کردیم به هوای الوده ی نبودن هایش...به هوای الوده های گناه هایمان...غرق شده ایم ...خبر نداریم....

بیایم اعتراف کنیم وقتی شب های جمعه هر کار می خواهیم بکنیم، هر گناهی...هر کاری...یک عده از عاشق هایش دارند شب تا صبح را جان می دهند و پیش خدا ضجه می زنند که فقط برسانش...

دلم جمکران می خواهد...

باید تا 26 که بریم تهران صبر کنم...

احساس می کنم دلم می خواهد از جا کنده شود...

چرا گاهی وقتا دل تنگی به سرتون می زنه ....اگر دخترکی در این گوشه های شلوغ شهر دلش هوای آقای غریبش را کرده باشد باید چه کند؟...

بمیرم برایت اقای غریبم...

...

یا راد ما قد فات...

برچسب:عاشقانه های انتظار

  • یک دختر شیعه

بعضی چیزا رو دوست ندارم خوردنش را  ولی درست کردنش بهم ارامش می دهد ، ی حس لذت بخشی دارد برایم ...مثل شله زرد... نمی دانم چرا ولی به نظر من یکی از قشنگ ترین کارای دنیا شله زرد درست کردنه وبعد ریختنش توی ظرف های سفالیه ابی...

و بعد تزئین کردنش با دارچین ...

خیلی حس خوبیه ...خیلی...

...

  • یک دختر شیعه

اگر دیدین این روز ها شخصی سرطان حنجره گرفت، شک نکنید فرد مذکور اینجانب می باشم.

به این دلیل که در حالت عادی صدای اینجانب زیر خط فقره ان قدر ولمش کمه. یعنی پیش اومده پشت تلفن هزار بار گفتن :چییییی؟ یا حتی توی دیدار های حضوری : یکم بلند تر بگو ! 

بعد مامان بزرگ عزیز تر از جانمون یک روز به خاطر این که کنتر گازشون مشکل براش پیش اومده تشریف بیارن منزل ما ، بنده ی خدا یک ذره گوش هاشون سنگین باشه و اصلا و ابدا حاضر نیستن و نباشن و سمعک استفاده کنند و ازش متنفر باشند...

لازمه بگم باقی ماجرا رو؟...

یعنی باس تا جایی که می تونید داد بزنید ، از اخرم عملیات با موفقیت طی شده باشه یا نه با خداست!

گاهی وقتام صداتون دیگه در نیاد مامانتون براشون ترجمه کنند : میگه که...



  • یک دختر شیعه

گاهی وقتام هست ، از خواب که میپری اشکات مثل بارون پشت سر هم می ریزن...

به خاطر این که همش خواب بود ...

یا من تحل به عقده المکاره...

  • یک دختر شیعه
گاهی وقتا دلت می خواد سرتو بکوبونی تو دیوار  از دست مامان ...
وای از آن روز که مامان جان جانانمون ی روز سر کار نرفته باشن و  یکی از دوستاشون بخوان تشریف بیارن خونه ی ما ...
هر چی بهشون بگی مامان جانم من فردا امتحان ترم منطق دارما نخونم میفتما ...
بگن باشه ولی باز کار خودشونو انجام بدن .
مکالمه ی مادر و دختری
_مامان جان پس من نمیام بیرون از اتاقم تا درسمو تموم شه !
_عه زشته مامان نمیشه که .!
_خوب میام ی سلام و احوال پرسی می کنم بعدش می رم،خوبه؟
_اومم!خوبه فقط .!
_فقط چی؟
فقط مامان جان زحمت کاپوچینو و چایی با شما،چیندن شیرینی هم که کار  خودته دیگه .!
_باشه چشم.
قسمت قشنگ ماجرا این جاست که مامان جانتان به لباستون هم گیر بدن بگن این بلوز بپوش و اونو بپوش  ، دمپایی هم صورتیاتو باهاش بپوش که ست شه: |
_مامااااان.: |
_جااان؟
_ مامان جان  همینا خوبه دیگه مگه چشه اینا؟: |
_این همه لباس داری رنگاوارنگ ایین بد تر نی بپوشی: |
باشه چشممممم همونا رو میپوشم.. .
...
و این گونه هی وسط درس خوندن داری درس می خونی هر دوثانیه مامان صدات میزنن مریم جان ؟_جانم؟مامان کاپوچینو چی شد؟_باشه الان میارم -مریم جان _جانم؟_ چایی چی شد؟ _باشه الان _عه مامان این جاییش خیلی پررنگه خانوم xچایی کم رنگ می خورن زحمتت ی ذره ابجوش میاری؟
گاهی وقتا صبر کردن واقعا سخت تر از اون چیزی میشه که فکرشو می کنی  !وقتی داری از استرس میمیمری و یکی از وحشتناک ترین امتحانای ترمتو داری ولی باس رو حرف مامانتم از طرفی حرف نزنی ! 
چرا ؟
چون مامانن دیگه: )میشه رو حرفشون حرف زد؟
من می گم ادما ی چیزایی رو ندونند خیلی راحت ترند : )مثل چی؟
مثل علم اخلاق .به قول اون بزرگوار اسلام دست وپای ماروبسته!
_نبسته؟
_یکم بسته ولی شیرینه : )
الهی رضا برضائک ...
  • یک دختر شیعه

هیچ چیز درد ناک تر از این نیست که وقتی یهو چشم باز می کنی میبنی دارن اذان می گن...

هیچ چیز درد ناک تر از این نیست که قبل اذون خواب بمونی... وبعد با خودت بگی امروز چرا این طوری شد؟چه گناهی؟ چه کاری؟چه کوتاهی ای ازت سر زد؟...

الهم غفر لی ذنوب التی تحبس دعا....

  • یک دختر شیعه

زن ها می توانند در اوج در اوج دلتنگی لبخند بزنند ....


آواز بخوانند ....


گل های باغچه را قلمه بزنند ....


غذای دل خواهت را تدارک ببینند


کودکانه به بچه ها بازی کنند ...


زن ها می توانند با قلبی شکسته باز هم دوستت بدارند ...


ببخشند و بخندند....


تو از طرز آرایش موهایش ...


یا رنگ لب هایش ...


لباسش ...


یا حتی حرف هایش ...


هرگز نمی توانی حدس بزنی زنی که روبرویت ایستاده دلتنگ یا دلشکسته است ...


زن بودن کار ساده ای نیست ...

خسرو شکیبایی


گاهی وقتا چرا دلت یهو بی هوا بهونه می گیره؟...

چرا گاهی وقتا تظاهر می کنی به لبخند وقتی دلت اشوبه؟...

چرا گاهی وقتا نمیشه که نمیشه که نمیشه...

  • یک دختر شیعه

گاهی وقت ها دلت عجیب می گیرد...از دوری های ممتد آقای غریبت...که الان باید می بود و نیست...

که باید این جمعه حضور می داشت و ندارد...

گاهی وقت ها دل تنگی های نبودنش به سرت می زند...کلافه ات می کند...

خسته ات می کند...

که یک جمعه ی دیگر گذشت و نیامد ...

الی متی أحار فیک یا مولای...

مولا جان تا کی باید برای نبودن هایت اشک بریزیم و در پیش گاه خدا با ضجه ظهور تو را از خدا طلب کنیم؟...مولا جان نبودن هایت درد دارد...

مولا جان...

این نبودن هایت خیابان ها و زمین را دل گیر کرده است...

این نبودن هایت چشم هایمان را خون کرده است...

بغض گلویمان دارد خفه مان می کند...

مولا جان...بیا و به این غربت خاتمه بده...

خسته ایم اقا جان... از نبودن هایتان...

گل نرگس کجای این زمین خاکی هستی؟...

برچسپ:عاشقانه های انتظار

  • یک دختر شیعه

فقط این که بعضی آدم ها ... چه طور به خودشان اجازه می دهند با احساسات هزاران هزار آدم بازی کنند و بعد اسم خودشان را بگذارند انسان...

جدای از آن ها شخص در تصویر جان ماست...جان نه، هستی ماست...تحمل ناراحتی اش برای ما غیر قابل تحمل است...

حواستان باشد دست رو نقطه ی غیرت و تعصب ما نگذارید...

خون به دلش کنید...خدا خون به دلتان می کند...

9 ام دی روز بصیرت امت اسلامی

  • یک دختر شیعه